نقش حبِّ خاندان بر لوح دل باید نگاشت

تا صورت پیوند جهان بود، علىّ بود
تا نقش زمین بود و زمان بود، علىّ بود

شاهى كه ولىّ بود و وصىّ بود، علىّ بود
سلطان سخا و كرم و جود، علىّ بود

آن شیر دلاور كه ز بَهر طَمَع نفس
در خوان جهان پنجه نیالود، علىّ بود

آن كاشف قرآن كه خدا در همه قرآن
كردش صفت عصمت و بستود، علىّ بود

آن شاه سرافراز كه اندر ره اسلام
تا كار نشد راست نیاسود، علىّ بود

آن قلعه گشائى كه در از قلعه خیبر
بر كند به یك حمله و بگشود، علىّ بود

دم به دم ، دم از ولاى مرتضى باید زدن
دست و دل بر دامن آل عبا باید زدن

نقش حبِّ خاندان بر لوح دل باید نگاشت
مُهر مِهر حیدرى بر دل چو ما باید زدن

هر درختى كو ندارد میوه حُبّ علىّ
اصل و فرعش چون قلم سر تا به پا باید زدن

شاعر: شمس تبریزى